شمه ای از سیرت رسول الله ﷺ (۵):

← وفات آمنه و عبدالمطلب:

 زمانی که پیامبر ﷺ به سن شش سالگی رسید،با مادرش آمنه و ام ایمن برای دیدار دایی هایش به شهر یثرب (مدینه) رفتند.

 در بازگشت از این سفر،آمنه مریض گشت و در محلی بین مکه و مدینه بنام (الابواء) وفات کرد و درآنجا به خاک سپرده شد.

 أم ایمن، پیامبر ﷺ را با خود به مکه برگرداند و به عبدالمطلب سپارد. زمانی که سن شریف پیامبر ﷺ به هشت سال رسید، از نعمت وجود پدربزرگ نیز محروم گشت و عبدالمطلب دار فانی را وداع گفت.

 سپس ابوطالب،عمویش سرپرستی او را بعهده گرفت.همسر ابوطالب،فاطمه بنت اسد بود که برای پیامبر ﷺ مادری کرد و به خوبی از او نگهداری نمود.

سرپرستی پیامبر ﷺ توسط عمویش ابوطالب :

 همانطور که گفته شد، بعد از وفات آمنه، سرپرستی محمد را پدربزرگش عبدالمطلب به عهده گرفت. او، پیامبر ﷺ را بیشتر از فرزندان خود مورد اکرام و احترام قرار میداد و او را از فرزندانش بیشتر دوست میداشت.

 اما دست قضا او را از پیامبر ﷺ گرفت و زمانی که پیامبر ﷺ هشت ساله بود، عبدالمطلب دار فانی را وداع گفت. او قبل از فوتش وصیت کرده بود که سرپرستی محمد را پس از مرگش ،ابوطالب به عهده بگیرد.

 نام ابوطالب، (عبدمناف) است. وی برادر تنی عبدالله پدر پیامبر ﷺ بود و سر پرستی پیامبر ﷺ را پس از عبدالمطلب به عهده گرفت.

ــ سفر پیامبر ﷺ به شام و دیدار بحیرا  :

 وقتی پیامبر ﷺ به سن دوازده سالگی رسیدند،همراه ابوطالب و کاروان تجاری قریش به شام رفتند. کاروان در (بصری) برای استراحت ایستاد. بحیرا در بصری راهب و عالم دینی بود.
او هیچگاه به دیدار کاروانها نمی آمد اما این بار به داخل کاروان تجاری قریش آمد و گشتی زد.
دستان پیامبر ﷺ را گرفت و گفت:

《او سرور و بزرگ جهان است، او پیامبر خداست، خداوند او را به رحمت برای جهانیان میفرستد》

 کاروانیان گفتند: چطور اینها را می دانی!!؟
بحیرا گفت: 【 وقتی کاروان شما از بالا پدیدار گشت، همه ی درختان و سنگها به سجده افتادن و اینها فقط برای پیامبر ﷺ سجده میبرن. و من با مهر نبوتی که بر شانه ی اوست او را میشناسم 】

 سپس بحیرا، غذایی برایشان آماده کرد و همه را دعوت نمود. پیامبر ﷺ بعد از همه تشریف برد و زمانی که به کنار آنها رفت، سایه ی درختی که زیرش نشسته بودند به سمت پیامبر ﷺ روی چرخاند و بالای س او قرار گرفت.

 در حدیثی دیگر روایت شده که بحیرا به ابو طالب گفت: این پسر چه نسبتی با تو دارد؟
ابوطالب گفت: پسرمن است.
بحیرا: پدر او نباید زنده باشد.
ابوطالب: بله، او برادرزاده ی من است و پدرش قبل از به دنیا آمدن او فوت نموده. بحیرا گفت: به تو هشدار میدهم که این کودک را به شهر خود برگردان و از او محافظت کن، زیرا اگر یهودیان او را ببینند میشناسند و خطر جان اورا تهدید می کند.
سپس ابوطالب او را به مکه بازگرداند.

چوپانی کردن ٱن حضرت ﷺ :

 قال رسول الله ﷺ : [ ما بعث الله نبیا الا رعی الغنم ،فقال اصحابه، وانت؟ فقال: نعم، کنت ارعاها علی قراریط لاهل مکة ] رواه البخاری٭

ترجمه: ( پیامبر ﷺ فرمود: خداوند متعال هر پیامبری را که فرستاده،چوپانی کرده. یارانش گفتند: شما هم؟
رسول خدا ﷺ فرمود: ٱری، من هم برای اهل مکه چوپانی کردم و بابت هر گوسفند یک قیراط میگرفتم )

ــ حضرت علی (رض) روایت نموده که رسول الله ﷺ ، فرمود : هیچگاه کارهای زشت دوران جاهلیت به ذهنم خطور نکرده الا دو بار، که ٱنهم خداوند متعال من را حفظ نمود:

 شبی همراه پسری جوان مشغول چوپانی بودیم،به او گفتم من به شهر میروم تا امشب را مانند جوانان سر کنم، در مکه صدای رقص و ٱواز شنیدم،وقتی جویاشدم گفتند:عروسی فلان مرد است. نشستم تا به ٱن صداها گوش دهم که یکباره به خواب رفتم،تا اینکه با گرمای روز بیدار شدم،سپس به نزد دوستم رفتم و ماجرا را برایش بازگو نمودم.

و شبی دیگر باز همان فکر به ذهنم رسید که دوباره این ماجرا برایم تکرار شد و باز باگرمای روز بیدار شدم و ...
و قسم به خداوند ،که هیچوقت دیگر این افکار به سراغم نیامدند و نخواستم و انجام ندادم و سرانجام خداوند مرا مورد کرامت قرار داد و به پیامبری مبعوث نمود.

? منابع :

البدایه و النهایه
الخصائص الكبری. ج ۱
سیرة الصلابی.ج۱
مجمع الزوائد و منبع الفوائد.ج۱
ژیانی پێغەمبەری نازدار
و...

? @soal_dini ?

سیره پیامبر